شکری است با شکایت

نوشتن باعث می شود بهتر فکر کنم. آرامم هم می کند. پس می نویسم.

شکری است با شکایت

نوشتن باعث می شود بهتر فکر کنم. آرامم هم می کند. پس می نویسم.

تبدیل تجربه به داستان

تجربه ی زیسته شده و  تجربه ای که برای دیگران نقل می کنیم، با هم  تفاوت دارند. اولی مجموعه ای از وقایع درهم و برهم است و تقریبا غیرقابل تعریف اما دومی داستانی است که قرار است معنایی را منتقل کند. ناچار وقایع زیادی که برای  داستان بی معنی و یا بی اهمیت هستند حذف می شوند و یا بدتر از آن قسمت هایی از واقعیت برای تبدیل شدن به داستان تحریف می شوند.

مخاطب اصلی این داستان ها خودمان هستیم نه دیگران. نیاز ما به معنا دادن به وقایع به این خاطر است که بتوانیم هویت خود را تعریف کنیم.

اما چه چیزهایی در این داستان ها گم می شوند؟ چقدر این داستان ها می توانند هویت ما را تعریف کنند؟ آیا اصلا حقیقتی در آن ها وجود دارد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.