شکری است با شکایت

نوشتن باعث می شود بهتر فکر کنم. آرامم هم می کند. پس می نویسم.

شکری است با شکایت

نوشتن باعث می شود بهتر فکر کنم. آرامم هم می کند. پس می نویسم.

سیاه و معشوق زیبارو

چنین گفت پیری پسندیده هوش /خوش آید سخنهای پیران به گوش

که در هند رفتم به کنجی فراز/چه دیدم؟ چو یلدا سیاهی دراز

تو گفتی که عفریت بلقیس بود/به زشتی نمودار ابلیس بود

در آغوش وی دختری چون قمر/فرو برده دندان به لبهاش در

چنان تنگش آورده اندر کنار/که پنداری اللیل یغشی النهار

مرا امر معروف دامن گرفت/فضول آتشی گشت و در من گرفت

طلب کردم از پیش و پس چوب و سنگ/که ای ناخدا ترس بی نام و ننگ

به تشنیع و دشمنام و آشوب و زجر/سپید از سیه فرق کردم چو فجر

شد آن ابر ناخوش ز بالای باغ/پدید آمد آن بیضه از زیر زاغ

ز لا حولم آن دیو هیکل بجست/پری پیکر اندر من آویخت دست

که ای زرق سجادهٔ زرق پوش/سیه‌کار دنیاخر دین‌فروش

مرا عمرها دل ز کف رفته بود/ بر این شخص و جان بر وی آشفته بود

کنون پخته شد لقمه خام من/که گرمش بدر کردی از کام من

تظلم برآورد و فریاد خواند/که شفقت برافتاد و رحمت نماند

نماند از جوانان کسی دستگیر/که بستاندم داد از این مرد پیر؟

که شرمش نیاید ز پیری همی/زدن دست در ستر نامحرمی

همی کرد فریاد و دامن به چنگ/مرا مانده سر در گریبان ز ننگ

فرو گفت عقلم به گوش ضمیر/که از جامه بیرون روم همچو سیر

نه خصمی که با او برآیی به داو/بگرداندت گرد گیتی به گاو

برهنه دوان رفتم از پیش زن/که در دست او جامه بهتر که من

پس از مدتی کرد بر من گذار/که می‌دانیم؟ گفتمش زینهار!

که من توبه کردم به دست تو بر/که گرد فضولی نگردم دگر

کسی را نیاید چنین کار پیش/که عاقل نشیند پس کار خویش

از آن شنعت این پند برداشتم/دگر دیده نادیده انگاشتم

زبان در کش ار عقل داری و هوش/چو سعدی سخن گوی ورنه خموش

_______________________________________________________

این شعر را خیلی دوست دارم. هم مفهوم زیباست و درست و هم طرز بیان و داستان گویی شیخ سعدی،  فوق العاده است. سهل و ممتنع صفت درستی است برای این شعر. پایین این شعر خیلی ننویسم بهتر است. به قول سعدی:

زبان در کش ار عقل داری و هوش/چو سعدی سخن گوی ورنه خموش

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.